دختر خوشگلِ بی روبنده
هرکجا عشق کنه خربنده
تو همون جا خره رو می بنده
خره ماییم و طرف هم آقاس
اون که گور همه مونو کنده
هست افسار همه هموطنان
توی دست شل این راننده
نظرش از نظر ما دوره
بالأخص از نظرات بنده
نظر ما به مثل شاش خره
نظر اونه که ارزشمنده
جسمش اوراقیه، اما عقلش
داخل کارتنشه، آکبنده
ما که بزغالۀ گوساله شدیم
شیخه که فاضل و دانشمنده
باز تحریم، خدا رحم کنه
شیخ یک دنده زده تو دنده
هر زنی پیش یه بره
هست یک گوجه کنار رنده
مثل الهام که دور سر شیخ
مثل یک فرفره شد چرخنده
زنه تا چشم بذاره رو هم
مثل یک مرغ شده پرکنده
هر زنی نرخ خودش رو داره
داف پامنبر آقا چنده؟
شعر بی درد سرودن امروز
کار یک شاعر خالی بنده
شعر سانسورشده می دانی چیست؟
دختر خوشگلِ باروبنده
خوردن حرف خودت گه خوریه
من که عمراً بخورم، شرمنده
هنر معرکه ای رو بلده
آدمی که به خودش می خنده
ماده تاریخ پیشاپیش
یک عمر رید در وطن و گه زیاد خورد
افسار خویش را به کف روس ها سپرد
چون دوستی نداشت که یادی از او کند
زد در بیان واژۀ دشمن فقط رکورد
دشمن که بود؟ فارس، عرب، ارمنی و لر
ترک و بلوچ و ترکمن و تنگسیر و کرد
گفتم برای ماده تاریخ مرگ او:
از دست دشمنان خودش سکته کرد و مرد
نشمرده ام که جمع حروفم چه می شود
او سال های سوخته مان را نمی شمرد
پیری خرفت بود که همراه نعش خویش
صدها هزار عمر جوان را به گور برد
مثنوی عارف نامه معروف ترین شعر ایرج میرزاست. بهترین بخش این شعر که نقد کوبنده ای بر حجاب اسلامی و ناآگاهی ن جامعۀ ایرانی است را برای کتاب ضرب المثل ها و حکمت های طنز فارسی تایپ کرده بودم که در این جا هم می گذارم.
. بیا گویم برایت داستانی
که تا تأثیر چادر را بدانی
در ایامی که صاف و ساده بودم
دم کِریاس در استاده بودم
زنی بگذشت از آن جا با خش وفش
مرا عِرقُ النّسا آمد به جنبش
ز زیر پیچه دیدم غبغبش را
کمی از چانه، قدری از لبش را
چنان کز گوشۀ ابر سیه فام
کند یک قطعه از مه عرض اندام
شدم نزد وی و کردم سلامی
که دارم با تو از جایی پیامی
پری رو زین سخن قدری دودل زیست
که پیغام آور و پیغام ده کیست
بدو گفتم که اندر شارع عام
مناسب نیست شرح و بسط پیغام
تو دانی هر مقالی را مقامی است
برای هر پیامی احترامی است
قدم بگذار در دالان خانه
به رقص آر از شعف بنیان خانه
پری وش رفت تا گوید چه و چون
منش بستم زبان با مکر و افسون
سماجت کردم و اصرار کردم
بفرمایید را تکرار کردم
به دستاویز آن پیغام واهی
به دالان بردمش خواهی نخواهی
چو در دالان هم آمد شد فزون بود
اتاق جنب دالان بردمش زود
نشست آن جا به صد ناز و چم وخم
گرفته روی خود را سخت محکم
شگفت افسانه ای آغاز کردم
در صحبت به رویش باز کردم
گهی از زن سخن کردم، گه از مرد
گهی کان زن به مرد خود چه ها کرد
سخن را گه ز خسرو دادم آیین
گهی از بی وفایی های شیرین
گه از آلمان بر او خواندم، گه از روم
ولی مطلب از اول بود معلوم
مرا دل در هوای جستن کام
پری رو در خیال شرح پیغام
به نرمی گفتمش کای یار دمساز
بیا این پیچه را از رخ برانداز
چرا باید تو روی از من بپوشی
مگر من گربه می باشم، تو موشی
من و تو هر دو انسانیم آخر
به خلقت هر دو یکسانیم آخر
بگو، بشنو، ببین، برخیز، بنشین
تو هم مثل منی ای جان شیرین
تو را کان روی زیبا آفریدند
برای دیدۀ ما آفریدند
به باغ جان ریاحین اند نسوان
به جای وَرد و نسرین اند نسوان
چه کم گردد ز لطف عارض گل
که بر وی بنگرد بیچاره بلبل
کجا شیرینی از شکَّر شود دور
پرد گر دور او صد بار زنبور
چه بیش و کم شود از پرتو شمع
که بر یک شخص تابد یا به یک جمع
اگر پروانه ای بر گل نشیند
گل از پروانه آسیبی نبیند
پری رو زین سخن بی حد برآشفت
ز جا برجست و با تندی به من گفت
که من صورت به نامحرم کنم باز؟
برو این حرف ها را دور انداز
چه لوطی ها در این شهرند، واه واه!
خدایا، دور کن؛ الله الله!
به من گوید که چادر واکن از سر
چه پرروی است این، الله اکبر!
جهنم شو، مگر من باشم
که پیش غیر بی روبنده باشم
از این بازی همین بود آرزویت؟
که روی من ببینی؟ تف به رویت!
الهی من نبینم خیر شوهر
اگر رو واکنم بر غیر شوهر
برو گم شو، عجب بی چشم و رویی
چه رو داری که با من همچو گویی
برادرشوهر من آرزو داشت
که رویم را ببیند، شوم نگذاشت
من از زن های تهرانی نباشم
از آن هایی که می دانی نباشم
برو این دام بر مرغ دگر نه
نصیحت را به مادر خواهرت ده
چو عنقا را بلند است آشیانه
قناعت کن به تخم مرغ خانه
کُنی گر قطعه قطعه بندم از بند
نیفتد روی من بیرون ز روبند
چرا یک ذره در چشمت حیا نیست
به سختی مثل رویت سنگ پا نیست
چه می گویی، مگر دیوانه هستی
گمان دارم عرق خوردی و مستی
عجب گیر خری افتادم امروز
به چنگ اَلپَری افتادم امروز
عجب برگشته اوضاع زمانه
نمانده از مسلمانی نشانه
نمی دانی نظربازی گناه است؟
ز ما تا قبر چار انگشت راه است
تو می گویی قیامت هم شلوغ است؟
تمام حرف ملاها دروغ است؟
تمام مجتهدها حرف مفت اند؟
همه بی غیرت و گردن کلفت اند؟
برو یک روز بنشین پای منبر
مسائل بشنو از ملای منبر
شب اول که ماتحتت درآید
به بالینت ن و منکر آید
چنان کوبد به مغزت توی مرقد
که می رینی به سنگ روی مرقد
غرض، آن قدر گفت از دین و ایمان
که از گه خوردنم گشتم پشیمان
چو این دیدم، لب از گفتار بستم
نشاندم باز و پهلویش نشستم
گشودم لب به عرض بی گناهی
نمودم از خطاها عذرخواهی
مکرر گفتمش با مدّ و تشدید
که گه خوردم، غلط کردم، ببخشید
دو ظرف آجیل آوردم ز تالار
خوراندم یک دو بادامش به اصرار
دوباره آهنش را نرم کردم
سرش را رفته رفته گرم کردم
دگر اسم حجاب اصلاً نبردم
ولی آهسته بازویش فشردم
یقینم بود کز رفتار این بار
بغرد همچو شیر ماده در غار
جهد بر روی و منکوبم نماید
به زیر خویش کس کوبم نماید
بگیرد سخت و پیچد ام را
لب بام آورد همسایه ام را
سروکارم دگر با لنگه کفش است
تنم از لنگه کفش اینک بنفش است
ولی دیدم به عکس آن ماه رخسار
تحاشی می کند، اما نه بسیار
تغیر می کند، اما به گرمی
تشدد می کند، لیکن به نرمی
از آن جوش و تغیرها که دیدم
به عاقل باش» و آدم شو» رسیدم
شد آن دشنام های سخت سنگین
مبدل بر جوان آرام بنشین»
چو دیدم خیر، بند لیفه سست است
به دل گفتم که کار ما درست است
گشادم دست بر آن یار زیبا
چو ملا بر پلو، مؤمن به حلوا
چو گل افکندمش بر روی قالی
دویدم زی اسافل از اعالی
چنان از هول گشتم دستپاچه
که دستم رفت از پاچین به پاچه
از او جفتک زدن، از من تپیدن
از او پر گفتن، از من کم شنیدن
دو دست او همه بر پیچه اش بود
دو دست بنده در ماهیچه اش بود
بدو گفتم تو صورت را نکو گیر
که من صورت دهم کار خود از زیر
به زحمت جوف لنگش جا نمودم
در رحمت به روی خود گشودم
کسی چون غنچه دیدم نوشکفته
گلی چون نرگس، اما نیم خفته
برونش لیموی خوشبوی شیراز
درون خرمای شهدآلود اهواز
کسی بشاش تر از روی مؤمن
منزه تر ز خلق وخوی مؤمن
کسی هرگز ندیده روی نوره
دهن پرآب کن مانند غوره
کسی برعکس کس های دگر تنگ
که با .یرم ز تنگی می کند جنگ
به ضرب و زور بر وی بند کردم
جماعی چون نبات و قند کردم
سرش چون رفت، خانم نیز واداد
تمامش را چو دل در سینه جا داد
بلی، .یر است و چیز خوش خوراک است
ز عشق اوست کاین کس سینه چاک است
ولی چون عصمت اندر چهره اش بود
از اول تا به آخر چهره نگشود
دودستی پیچه بر رخ داشت محکم
که چیزی ناید از مستوری اش کم
چو خوردم سیر از آن شیرین کلوچه
حرامت باد گفت و زد به کوچه
حجاب زن که نادان شد چنین است
زن مستورۀ محجوبه این است
به همانا وقع نگذاشت
که با روگیری الفت بیش تر داشت
بلی، شرم و حیا در چشم باشد
چو بستی چشم، باقی پشم باشد
اگر زن را بیاموزند ناموس
زند بی پرده بر بام فلک
به مستوری اگر پی بُرده باشد
همان بهتر که خود بی پرده باشد
برون آیند و با مردان بجوشند
به تهذیب خصال خود بکوشند
چو زن تعلیم دید و دانش آموخت
رواق جان به نور بینش افروخت
به هیچ افسون ز عصمت برنگردد
به دریا گر بیفتد تر نگردد
چو خور بر عالمی پرتو فشاند
ولی خود از تعرض دور ماند
زن رفته کُلِژ دیده فاکولته
اگر آید به پیش تو دِکولته
چو در وی عفت و آزرم بینی
تو هم در وی به چشم شرم بینی
تمنای غلط از وی محال است
خیال بد در او کردن خیال است
برو ای مرد فکر زندگی کن
نیی خر، ترک این خربندگی کن
برون کن از سر نحست خرافات
بجنب از جا که فی التأخیرِ آفات
گرفتم من که این دنیا بهشت است
بهشتی حور در لفافه زشت است
اگر زن نیست، عشق اندر میان نیست
جهان بی عشق اگر باشد جهان نیست
به قربانت، مگر سیری، پیازی
که توی بقچه و چادرنمازی؟
تو مرآت جمال ذوالجلالی
چرا مانند شلغم در جوالی؟
سروته بسته چون در کوچه آیی
تو خانم جان نه، بادنجان مایی
بدان خوبی در این چادر کریهی
به هر چیزی، به جز انسان، شبیهی
کجا فرمود پیغمبر به قرآن
که باید زن شود غول بیابان
کدام است آن حدیث و آن خبر کو
که باید زن کند خود را چو لولو
تو باید زینت از مردان بپوشی
نه بر مردان کنی زینت فروشی
چنین کز پای تا سر در حریری
زنی آتش به جان، آتش نگیری!
به پا پوتین و در سر چادر فاق
نمایی طاقت بی طاقتان طاق
بیندازی گل و گار بیرون
ز کیف و دستکش دل ها کنی خون
شود م که خانم رو گرفته
تعالی الله از آن رو کو گرفته!
پیمبر آنچه فرموده ست آن کن
نه زینت فاش و نه صورت نهان کن
حجاب دست و صورت خود یقین است
که ضد نص قرآن مبین است
به عصمت نیست مربوط این طریقه
چه ربطی گوز دارد با شقیقه؟
مگر نه در دهات و بین ایلات
همه روباز باشند آن جمیلات
چرا بی عصمتی در کارشان نیست
رواج عشوه در بازارشان نیست
ن در شهرها چادرنشین اند
ولی چادرنشینان غیر این اند
در اقطار دگر زن یار مرد است
در این محنت سرا سربار مرد است
به هر جا زن بُود هم پیشه با مرد
در این جا مرد باید جان کَنَد فرد
تو ای با مُشک و گل هم سنگ و هم رنگ
نمی گردد در این چادر دلت تنگ؟
نه آخر غنچه در سیر تکامل
شود از پرده بیرون تا شود گل
تو هم دستی بزن این پرده بردار
کمال خود به عالم کن نمودار
تو هم این پرده از رخ دور می کن
در و دیوار را پرنور می کن
فدای آن سر و آن سینۀ باز
که هم عصمت در او جمع است، هم ناز
خدایا، تا به کی ساکت نشینم
من این ها جمله از چشم تو بینم
همه ذرات عالم منتر توست
تمام حقه ها زیر سر توست
چرا پا توی کفش ما گذاری؟
چرا دست از سر ما برنداری؟
به دست توست وسع و تنگدستی
تو عزت بخشی و ذلت فرستی
تو این و ملا آفریدی
تو توی چرت ما مردم پریدی
خداوندا، مگر بی کار بودی
که خلق مار در بستان نمودی؟
چرا هر جا که دابی زشت دیدی
برای ما مسلمانان گزیدی؟
میان موسیو و آقا چه فرق است
که او در ساحل، این در دجله غرق است؟
به شرع پیرایه بس نیست؟
زمان رفتن این خار و خس نیست؟
بیا از گردن ما زنگ وا کن
ز زیر بار خرملا رها کن
خدایا، کی شوند این خلق خسته
از این عقد و نکاح چشم بسته
بُود نزد خرد احلی و احسن
کردن از این سان زن گرفتن
بگیری زن ندیده روی او را
بری ناآزموده خوی او را
چو عصمت باشد از دیدار مانع
دگر بسته به اقبال است و طالع
به حرف عمه و تعریف خاله
کنی یک عمر گوز خود نواله
بدان صورت که با تعریف بقال
خریداری کنی خربوزۀ کال
و یا در خانه آری هندوانه
ندانسته که شیرین است یا نه
شب اندازی به تاریکی یکی تیر
دو روز دیگر از عمرت شوی سیر
سپس جویید کام خود ز هر کوی
تو از یک سوی و خانم از دگر سوی
نخواهی جست چون آهو از این بند
که مغز خر خوراکت بوده یک چند
برو گر می شود خود را کن اخته
که تا تخمت نماند لای تخته
در ایران تا بُود ملا و مفتی
به روز بدتر از این هم بیفتی. که افتادیم!
گلچین ضرب المثل های فرانسوی
بخش 7
Renard qui dort la matinée, n’a pas la langue emplumée
The fox that sleeps in the morning has not his tongue feathered
صبحدم روبه اگر خواب رود
کی زبانش به پر آغشته شود
Rien ne ressemble plus à un honnête homme qu’un fripon
Nothing is more like an honest man than a rogue
هیچ چیزی مثل او که ناکسی است
مثل یک فرد شرافتمند نیست
Rien n’est bon comme le fruit défendu
Nothing so good as forbidden fruit
چیزی شبیه میوۀ ممنوعه خوب نیست
Rira bien qui rira le dernier
He’ll laugh well that laughs longest
او که طولانی بخندد خوب می خندد
Secret de deux, secret de Dieu; secret de trois, secret de tous
The secret of two is God’s secret, the secret of three is everybody’s secret
راز دو نفر راز خدای یکتاست
راز سه نفر راز تمام دنیاست
Selon le vent la voile
As the wind so the sail
باد از هر سو که آید بادبان رو سوی اوست
Si ce n’était le si et mais, nous serions tous riches à jamais
Were it not for if” and but,” we should all be rich for ever
اما و اگر چنانچه در کار نبود
ما تا ابدیت همه دارا بودیم
S’il ne tient qu’à jurer, la vache est à nous
If it only depends on swearing, the cow is ours
گر به سوگند ربط دارد و بس
گاو قطعاً از آن ما باشد
Si souhaits fussent vrais, pastoureaux rois seraient
If wishes were true, shepherds would be kings
چنانچه آرزوها راست بودند
شبانان پادشاهی می نمودند
Sois vraiment ce que tu veux qu’on te croie
Be truly what thou wouldst be thought to be
بشو آن گونه انسانی که خواهی
تو را آن گونه انسانی بدانند
Souris qui n’a qu’un trou est bientôt prise
The mouse that has but one hole is soon caught
موش یک سوراخه فوری گیر می افتد
Souvent les railleurs sont raillés
The biter is often bit
نیش زن را غالباً نیشی زنند
Suivez la rivière et vous gagnerez la mer
Follow the river and you will reach the sea
در پی رود برو تا که به دریا برسی
Surement va qui n’a rien
He goes safely who has nothing
هرکسی چیزی ندارد امن و ایمن می رود
Sur un ”oeuf pond la poule un ”oeuf
Upon an egg the hen lays an egg
مرغ بر تخمی نهد تخمی دگر
Tant doit-on le chien blandir qu’on ait la voie passée
One must talk soothingly to the dog until one has passed him
با سگی باید به نرمی حرف زد
تا زمانی کز کنارش رد شوی
Tant vaut l’homme, tant vaut sa terre
As the man is worth his land is worth
قیمت مرد هرقدَر باشد
قیمت ملک او همان قدر است
Tel a du pain qui n’a plus de dents
Some have bread who have no teeth left
بعضی از خلق خدا بانان اند
که دگر یکسره بی دندان اند
Tel qui rit vendredi, dimanche pleurera
He that laughs on Friday may cry on Sunday
ای بسا جمعه که می خندد مرد
روز یکشنبه فغان خواهد کرد
Tendresse maternelle toujours se renouvelle
Mother’s love is ever in its spring
عشق یک مادر همیشه تازه است
Tôt gagné, tôt gaspillé
Soon gained, soon squandered
آنچه فوری به دست می آید
به هدر می رود، نمی پاید
Toujours amoureux, jamais marié
Always in love, never married
زن نمی گیرد او که معمولاً
عاشق این زن است یا آن زن
Toujours pêche qui en prend un
He fishes on who catches one
هرکسی ماهی بگیرد یک عدد
صید ماهی را ادامه می دهد
Toujours truye songe bran
A sow is always dreaming of bran
خوک خواب سبوس می بیند
Toute chair n’est pas venaison
All flesh is not venison
نه هر گوشتی آنِ آهو بُود
Toute chose qui est bonne à prendre est bonne à rendre
What is worth receiving is worth returning
هر چیز که ارزش گرفتن دارد
او ارزش باز دادن ایضاً دارد
Toutes têtes ne sont pas coffres à raison
All heads are not sense-boxes
هر سری صندوق عقل و هوش نیست
Toutes vérités ne sont pas bonnes à dire
All truths are not good to be uttered
هر حقیقت بهر گفتن خوب نیست
Tout état, et rien au plat
All state, and nothing on the plate
جمله املاک است و چیزی داخل بشقاب نیست
Tout le monde est sage après l’événement
Everybody is wise after the thing has happened
کار هر وقت که از کار گذشت
مردم از دم همه عاقل هستند
Tricherie revient à son maître
Trickery comes back to its master
نیرنگ به سوی صاحبش برگردد
Triste est la maison où le coq se tait et la poule chante
It is a sorry house in which the cock is silent and the hen crows
خانه ای بی خیر و محزون و دل آزار است آن
گر خروسش ساکت است و مرغ قوقولی کنان
Trop de zèle gte tout
Too much zeal spoils all
شور و شوق زیاد و پرنیرو
همگان را تباه می کند او
Trop tard crie l’oiseau quand il est pris
It is too late for the bird to scream when it is caught
مرغ آن وقتی که در دام اوفتاد
دیگرش دیر است بهر جیغ و داد
Truie aime mieux bran que roses
A sow prefers bran to roses
درون سر خوکی این باور است:
سبوس از گل سرخ هم بهتر است
Un ne ne trébuche pas deux fois sur la même pierre
An ass does not stumble twice over the same stone
هیچ الاغی دو بار پی در پی
روی سنگی سکندری نخورد
Un apothicaire ne doit être longtemps cocu
An apothecary ought not to be long a cuckold
مرد عطار ندارد اجبار
که قرمساق بماند بسیار
Un aveugle mène l’autre en la fosse
One blind man leads another into the ditch
مرد کوری کور دیگر را به سوی چاله ای ره می برد
Un barbier en rase un autre
One barber shaves another
می تراشد این یکی دلاک ما
ریش و پشم آن یکی دلاک را
Un boiteux ne veut aller avec un plus boiteux que lui
A lame man won’t walk with one who is lamer
شلی با شل تری همره نگردد
Un bon repas doit commencer par la faim
A good repast ought to begin with hunger
یک وعده غذای خوب باید
همراه گرسنگی بیاید
Un cerveau ne vaut guère sans langue
A brain is worth little without a tongue
چو مغزی هست، لیک او را زبان نیست
به غیر از بهره ای اندک در آن نیست
Un coup de langue est pire qu’un coup de lance
The tongue wounds more than a lance
شدت زخم زبان از زخم زوبین بدتر است
Une faute niée est deux fois commise
A fault denied is twice committed
انکار خطا خودش خطایی دگر است
Une femme ne cèle que ce qu’elle ne sait pas
A woman conceals only what she does not know
زن فقط آنچه را نمی داند
توی گوش همه نمی خواند
Une poule aveugle peut quelquefois trouver son grain
A blind hen can sometimes find her corn
گاهی از اوقات حتی مرغ نابینا
می تواند تا بیابد دانۀ خود را
Une tromperie en attire une autre
One deceit brings on another
هر فریبی دیگری را در پی اش می آورد
Un fou avise bien un sage
A wise man may learn of a fool
ای بسا که عاقلی از ابلهی چیزی بیاموزد
Un homme bien monté est toujours orgueilleux
A man well mounted is always proud
هرکسی بار خویش را خوش بست
او همیشه به خویش مغرور است
Un homme de paille vaut une femme d’or
A man of straw is worth a woman of gold
مرد اگر از کاه او را پیکر است
ارزشش مانند یک زن از زر است
Un homme mort n’a ni parents ni amis
A dead man has neither relations nor friends
آدم مرده نه خویشی، نه رفیقی دارد
Un homme qui se noie s’attache à un brin d’herbe
A drowning man clings to a blade of grass
یک آدم غریق در آن دم که جان کند
چنگی به ساقۀ علفی نیز می زند
Un homme riche n’est jamais laid pour une fille
A rich man is never ugly in the eyes of a girl
هرگز آن مردی که دارا و غنی است
در نگاه دختری بدریخت نیست
Un mauvais accommodement vaut mieux qu’un bon procès
A bad compromise is better than a good lawsuit
یک توافق اگرچه معیوب است
بهتر از یک شکایت خوب است
Un peu d’absence fait grand bien
A little absence does much good
در کمی دوری گزیدن خیر بسیاری است
Un peu d’aide fait grand bien
A little help does a great deal
یاری ای کوچک کند کاری بزرگ
Un seul homme ne peut suffire à tout
No living man all things can
هیچ مردی نتواند همه کاری بکند
Un tiens vaut mieux que deux tu l’auras
One take-this is better than two thou-shalt-haves
یک بگیرش» از دو باید داشته باشی» سر است
Vache de loin a lait assez
A cow from afar gives plenty of milk
گاوی از دور چه شیری دارد
Vache ne sait ce que vaut sa queue jusqu’à ce qu’elle l’ait perdue
A cow does not know what her tail is worth until she has lost it
گاوه اون وقتی که دمش دیگه نیست
قدر دمو تازه می فهمه که چیست
Ventre plein conseille bien
A full belly counsels well
شکم سیر خوب پند دهد
Vie de pourceau, courte et bonne
A pig’s life, short and sweet
زندگانی یک خوک، کوته است و شیرین است
Ville qui parlemente est moitié rendue
The town that parleys is half surrendered
قصد شهری چو صلح کردن اوست
نصف آن توی چنگ دشمن اوست
Voler un voleur n’est pas voler
To rob a robber is not robbing
ی از یک ی نیست
برگرفته از کتاب گلچین ضرب المثل های فرانسوی؛ گزینش و ترجمه: مهدی
خرس و صیادان
یکی خرس بوده ست در جنگلی
درنده هیونی، قوی هیکلی
دو صیاد استاد چالاک و چست
یکی آلفرد نام و دیگر اُگُست
نمودند بر یک رباطی ورود
که بر جنگل خرس نزدیک بود
سخن آمد از خرس اندر میان
بر ایشان نمودند تعریف آن
که در جثه بی حد بزرگ است او
بُود پوستش پربها و نکو
بسی آمدند از شکارآوران
که عاجز بماندند از صید آن
اگست آن زمان گفت که ما دو یار
به زودی نماییم او را شکار
از آن جانور ما نداریم باک
که صیاد این جا بُود ترسناک
به جنگل برفتند آن دو جوان
پی خرس گشتند هر سو روان
قضا را، نمودند هر جا گذر
ندیدند آن روز از خرس اثر
ز جنگل سوی خانه بازآمدند
بدین حال بودند خود روز چند
بماندند یک هفته در آن رباط
ز هر قسم مأکولشان در بساط
خریدند از میزبان نان و آب
ندادند وجه طعام و شراب
نمودند با او قرار و مدار
که سازیم چون خرس را ما شکار
فروشیم پس جلد آن خرس را
نماییم مر قرض خود را ادا
همان قسم روزی به جنگل شدند
پی خرس هر سو شتابان بُدند
بدیدند تا متر مارتَن رسید
بغرید از دور چون آن دو دید
دو صیاد باجرئت و خودپسند
که ناکشته اش پوست بفروختند
در آن دم که دیدند آن پیلتن
نمودند گم جرئت خویشتن
فتاد آلفرد را تفنگش ز دست
ز بیمش به بالای شاخی بجست
اگست آن زمان خفت چون مردگان
نیاورد بیرون نفس از دهان
چو نزدیک شد متر مارتن بر او
بسی کرد مر گوش و بینیش بو
ورا مرده پنداشت، زو برگذشت
چو از چشم ایشان بسی دور گشت
اگست از زمین جست شوریده بخت
بشد آلفرد بر زمین از درخت
بگفتا بر او با لب نیم خند
چه در گوشَت آن خرس بنهاد پند؟
چنین داد پاسخ که این گفت اوست
چو ناکشته ای خرس، مفروش پوست
چه خوش گفت فردوسی بی قرین
به شهنامه، در جنگ خاقان چین
فرستاده گفت ای خداوند رخش
به دشت آهوی ناگرفته مبخش»
آلمانی ها می گویند:
Die Bärenhaut soll man nicht verkaufen ehe der Bär gestochen ist.
پیش از آنی که خرس را بکشی
پوستش را به هیچ کس نفروش.
و ایتالیایی ها می گویند:
Pigliamo prima l’orso, e poi vendiamo la pelle.
بگذار اول خرس را بگیریم، بعد پوستش را بفروشیم.
نقل از کتاب:
ضرب المثل ها و حکمت های طنز فارسی
همراه با معادل هایی از زبان های عربی، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، اسپانیولی، پرتغالی، هلندی و دانمارکی
گردآورنده و مترجم: مهدی
گلچین ضرب المثل های فرانسوی
بخش 6
Quand il n’y a point de vent chacun sait naviguer
When there is no wind every man is a pilot
باد وقتی که نیاید هرکسی یک ناخداست
Quand la cage est faite l’oiseau s’envole
When the cage is ready the bird is flown
وقتی قفس حاضر شود دیگر پرنده پر زده
Quand la porte est basse il faut se baisser
When the door is low one must stoop
در که کوتاه است می باید سرت را خم کنی
Quand l’arbre est tombé tout le monde court aux branches
When the tree is down everybody runs to the branches
به محض این که درختی به خاک می افتد
همه به جانب سرشاخه های او بدوند
Quand l’aveugle porte la bannière, mal pour ceux qui marchent derrière
When the blind man carries the banner, woe to those who follow
کور هر موقعی علمدار است
وایِ آنان که در پی اش بروند
Quand on a des filles on est toujours berger
He who has daughters is always a shepherd
مرد اگر دخترکانی دارد
دائماً شغل شبانی دارد
Quand on est bien il faut s’y tenir
When you are well off keep as you are
زمانی که آسوده ای از فشار
بکوش و همان گونه خود را بدار
Quand on parle du loup, on en voit la queue
Talk of the wolf and you see his tail
از گرگ بگو تا که دمش را بینی
Quand tous péchés sont vieux l’avarice est encore jeune
When all other sins are old avarice is still young
وقتی که گناهان همگی پیر شوند
آنگاه طمع باز جوان است هنوز
Qui a bonne tête ne manque pas de chapeaux
A good head does not want for hats
سری خوب لنگ کلاهی نماند
Qui a bu boira
He who has drunk will drink
هرکسی می خورده باشد باز هم می می خورد
Qui a compagnon a maître
He who has a companion has a master
هرکه یک همنشین و همدم داشت
لابد ارباب و سروری هم داشت
Qui a de l’argent a des pirouettes
He who has money has capers
هرکه پول وپله ای دارد او
جست وخیزی بنماید که نگو
Qui a froid souffle le feu
Let him who is cold blow the fire
بگذار همان کسی که سردش شده است
بنشیند و خود فوت بر آتش بکند
Qui a la bourse pleine prêche au pauvre
He who has his purse full preaches to the poor man
طرف با جیب هایی مملو از زر
برای بی نوایی رفته منبر
Qui a tête de cire ne doit pas s’approcher du feu
He that hath a head of wax must not approach the fire
کسی که سر از موم دارد نباید
که هرگز به نزدیک آتش بیاید
Qui attend les souliers d’un mort risque d’aller pieds nus
He who waits for a dead man’s shoes is in danger of going barefoot
کسی که منتظر کفش مرده ای بنشست
برای او خطر پا ماندن هست
Qui cache peut trouver
He that hides can find
هرکسی پنهان نماید می تواند تا بیابد
Qui cesse d’être ami ne l’a jamais été
He never was a friend who has ceased to be one
مطلقاً دوست نبوده آن فرد
که کنون دوستی اش را ول کرد
Qui commence et ne parfait, sa peine perd
He who begins and does not finish loses his labour
هرکه آغاز کند، لیک به پایان نبرد
حاصل زحمت و رنجش همه بر باد فناست
Qui court deux lièvres, n’en prendra aucun
He that hunts two hares will catch neither
او که دنبال دو خرگوش دود
صاحب هیچ کدامش نشود
Qui crache contre le ciel, il lui tombe sur la tête
Who spits against heaven, it falls on his head
هرکسی رو به آسمان تف کرد
تف او روی کله اش افتد
Qui craint de souffrir, souffre de crainte
He who fears to suffer, suffers from fear
گر ز رنج می ترسد، او ز ترس در رنج است
Qui dit averti, dit muni
Forewarned, forearmed
هرکه هشدار به او داده شده
گویی از پیش مسلح شده است
Qui doute ne se trompe point
Who doubts errs not
هرکسی شک بکند هیچ خطایی نکند
Qui écoute aux portes, entend plus qu’il ne désire
He who listens at doors hears more than he desires
هرکسی که پشت در گوش ایستد
بیش تر از میل خود خواهد شنید
Qui en dit du mal, veut l’acheter
He who dispraises a thing, wants to buy it
هرکسی که بر سر جنس می زند خریدار است
Qui épargne le vice, fait tort à la vertu
He who spares vice wrongs virtue
به رذیلت چو رحمت آورده
به فضیلت بسا که بد کرده
Qui femme a, noise a
He that hath a wife is sure of strife
آن مرد که یک عیال دارد
البته که داد و قال دارد
Qui femme croit et ne mène, son corps ne sera jamais sans peine
He who trusts a woman and leads an ass will never be free from plague
هرکه دل در وفای یک زن بست
یا که افسار یک الاغ به دست
گیرد، از دردسر نخواهد رست
Qui juge entre deux amis, perdra l’un ou l’autre
He who judges between two friends loses one of them
هرکه قاضی شود میان دو دوست
یکی از آن دو دوست باخت اوست
Qui mal cherche, mal trouve
Harm watch harm catch
هرکه دنبال زیانی می رود می گیردش
Qui menace, a peur
He who threatens is afraid
او که تهدید کند می ترسد
Qui monte la mule, la ferre
He who rides the mule shoes her
هرکسی قاطرسواری می کند
نعل قاطر را خود او می زند
Qui mouche trop son nez, en tire du sang
Who blows his nose too hard makes it bleed
هرکه خیلی سفت و محکم فین کند
او دماغ خویش را خونین کند
Qui n’amorce pas son haim, pèche en vain
He who does not bait his hook fishes in vain
هرکه بر قلاب خود طعمه نبست
کار ماهیگیری اش بیهوده است
Qui naquit chat, court après les souris
Who is born of a cat will run after mice
از دل گربه آنچه زاده شود
او به دنبال موش ها بدود
Qui n’a rien, ne craint rien
He who has nothing fears nothing
کسی که هیچ ندارد ز هیچ چیز نترسد
Qui n’a santé, n’a rien
He who has not health has nothing
گر تن سالم ندارد یک نفر
او ندارد کلهم چیزی دگر
Qui ne gagne, perd
He who does not gain loses
ضرر می کند او که سودی ندارد
Qui ne hasarde rien, n’a rien
Nothing venture, nothing have
انسان بدون ریسک به چیزی نمی رسد
Qui ne peut mordre, ne doit pas montrer les dents
Don’t show your teeth if you can’t bite
وقتی توان گاز گرفتن نداشتی
دندان خویش را به خلایق نشان نده
Qui ne sort que de jour, n’a que faire de lanterne
He who goes abroad by day has no need of a lantern
کسی که روز پا در ره گذارد
نیازی هم به فانوسی ندارد
Qui ne souffre pas seul, ne souffre pas tant
Company in distress makes trouble less
آن زمانی که گرفتاری
همنشین و همدم و یاری
دور و اطرافت اگر باشد
مشکلات کم تری داری
Qui perd, pèche
He who loses sins
گناه می کند آن آدمی که می بازد
Qui plus sait, plus se tait
Who knows most says least
هرکه علمش بیش تر باشد کلامش کم تر است
?Qui pourrait vivre sans espoir
?Who could live without hope
چه کسی هست کو بدون امید
بتواند که زندگی بکند؟
Qui prend femme, prend maître
He who takes a wife takes a master
مردی که همسر گیرد او
ارباب و سرور گیرد او
Qui prend une femme pour sa dot, à la liberté tourne le dos
Who wives for a dower, resigns his own power
او که برای جهاز همسری آورده است
از همۀ قدرتش صرف نظر کرده است
Qui prête à l’ami, perd au double
Who lends to a friend loses doubly
وقتی کسی به دوست خود قرض داده است
انگاری او دو بار پیاپی دهد ز دست
Qui quitte sa place, la perd
He who quits his place loses it
تا که جای یک نفر خالی شود
جای او البته از دستش رود
Qui reste dans la vallée ne passera jamais la montagne
He that stays in the valley will not get over the hill
چون که در دره بماند یارو
قله را فتح نخواهد کرد او
Qui s’acquitte, s’enrichit
He who gets out of debt enriches himself
کل قرضش را اگر پس داد مرد
خویش را یک مرد ثروتمند کرد
Qui se couche avec des chiens, se lève avec des puces
He who lies down with dogs gets up with fleas
با سگا هرکی بخوابه با ککا بیدار می شه
Qui se détourne, évite le danger
He who turns aside avoids danger
هرکه راه خویش را کج می کند
از خطر البته دوری کرده است
Qui se fche, a tort
He who loses his temper is in the wrong
آن آدمی که خشم بگیرد مقصر است
Qui se marie par amours, a bonnes nuits et mauvais jours
He who marries for love has good nights and bad days
برای عشق اگر مردی ازدواج کند
شبان او خوش و خوب اند و روزهایش بد
Qui sème des chardons, recueille des épines
He who sows thistles reaps thorns
خار اگر مردی کاشت
تیغ برخواهد داشت
Qui sème, recueille
Who sows reaps
او که می کارد درو هم می کند
Qui se remue, Dieu l’adjue
God helps him who helps himself
همان کس را خدا یاری نماید
که او هم خویش را یاری نماید
Qui se ressemble s’assemble
Like will to like
هر چیز به سوی مثل خود خواهد رفت
Qui se sent galeux, se gratte
Let him that itches scratch himself
بگذار همان کسی که خارش دارد
با ناخن خویش خویشتن را خارد
Qui s’excuse, s’accuse
He who excuses himself accuses himself
کسی که عذر می خواهد خودش را متهم کرده
Qui terre a, guerre a
Whoso hath land hath war
هرکسی املاک دارد جنگ دارد
Qui tôt donne, deux fois donne
He gives twice who gives in a trice
دو بار می دهد آن کس که بی درنگ دهد
Qui tourmente les autres, ne dort pas bien
He who torments others does not sleep well
آزارگر مردم آسوده نمی خوابد
Qui va chercher de la laine, revient tondu
He who goes to collect wool may come back shorn
می رود پشم بچیند، اما
ای بسا پشم خودش چیده شود
Qui va et retourne, fait bon voyage
Who goes and returns makes a good journey
هرکسی می رود و می آید
سفر خوب و درستی کرده
Qui veut apprendre à prier, aille souvent sur la mer
If a man would learn to pray let him go often to sea
بگذار که بسیار به دریا برود
هرکس که بخواهد که دعاخوان بشود
Qui veut être riche en un an, au bout de six mois est pendu
He who wants to be rich in a year is hanged at six months’ end
هرکه می خواهد که یک ساله شود یک پولدار
او سر شش ماه قطعاً می رود بالای دار
Qui veut noyer son chien, l’accuse de rage
A man who wants to drown his dog says he is mad
مدعی گردد سگش هار است مرد
هر زمان خواهد که او را غرق کرد
Qui veut prendre un oiseau, qu’il ne l’effarouche
To scare a bird is not the way to catch it
ترساندن پرنده راه گرفتنش نیست
Qui veut tenir nette maison, il n’y faut prêtre ni pigeon
He that would keep his house clean must not let priest or pigeon into it
کسی که خانۀ خود را تمیز می خواهد
به هیچ وجه نباید اجازه ای بدهد
کبوتری و کشیشی قدم بدان بنهد
Qui vient, est beau; qui apporte, est encore plus beau
Fair is he that comes, but fairer he that brings
او که می آید خوش است، اما
او که چیزی آورد خوش تر
Qui vit à compte, vit à honte
Who lives on the score has shame evermore
هرکسی با نسیه و با قرض زیست
شرم او را تا همیشه همدمی است
Qui vit longtemps, sait ce qu’est douleur
He who lives long knows what pain is
هرکسی مدت درازی زیست
خوب داند که درد و محنت چیست
Qui vivra, verra
Who lives will see
هرکسی زنده بماند بیند
Qui voit une épingle et ne la prend, vient un temps qu’il s’en repent
See a pin and let it lie, you’ll want a pin before you die
سوزنی پیدا کن، آن را برندار
آخرش محتاج یک سوزن شوی
Quoique fol tarde, jour ne tarde
Though the fool waits, the day does not
گرچه احمق منتظر می ماند، اما روز نه
برگرفته از کتاب گلچین ضرب المثل های فرانسوی؛ گزینش و ترجمه: مهدی
درباره این سایت